مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

سیگار نمیکشد راستی !
مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

سیگار نمیکشد راستی !

اقتدار ملی مشتی بر دهان همان کس که آقایش بنایش کرد

عرضم به حضور وایدتان که دروغ کار جهنمیان است و بنده بهشتی تیر هستم ، از آنهایی که اصلن مادرزاد بهشتی به دنیا آمدندو احتمالن به دلیل بی عدالتی میوفتد جهنم (:دی) ، بنده در انتخابات همین دیروز پریروز که برگزار شد ناظرِ انتخابات بودم !

در یک جایی تقریبان با هشت یا هفت هزار رای .

این را گفتم صرفن برای اینکه شما فک کنید بنده کله گنده ای هستم برای خودم (:دی) ولی بدانید ناظر هیچ مدفوعی نیست ، و حتی از آدامس چسبیده به پیاده رو هم مظلوم تر است !

اول که رفته بودیم برای تحویل یا دریافت صندوق و این مسخره بازی ها ، همه را تا ساعت 4 صبح بیدار گزاشتند (:|) آن هم سرپا ، و حتی سرپاهم دادند خوردیم ، شام را عرض میکنم ، در همین حوالی  مشغول اینترنت بازی ! بودیم که ییهو (!)سِیر؟ صیر؟  ثیر؟عظیمی از افسر ها و پلیس ها و نظامی های جان نثار با آن لباس های سفیدشان که بالایش ستاره دارد ریختند جلوی در و اعتراض کردند به اینکه ما زیر پایمان غوره سبز شده است و هلو هنوز داخل جلسه؟ (!) (هلووان دانند).

با این اعتراض که اعتراض ما  و راننده ها را در پی داشت جلسه را ماست مالی کردند و صندوق  هارا تحویل دادند و ما رهسپار نمیدانم آباد (!) شدیم ، روستایی بود با صد رای ، و کلی هم آدم های خوشمشرب و خون گرم و باهال داشت که یکیشان که به تصادف کاندید شورای آنجاهم بود با متانت و مهربانیت خاصی مارا در آغوش خود جا داد و ما شب را در آغوش ایشان سپری کردیم (منظورم خانِیِشان بود)

فردا صبح که صبح انتخابات بود با بوی نان تازه تنوری و صدای آبشار و چه چهِ بلبل ها و خنکی جنگل (همه را دروغ گفتم) بیدار شدیم و شروع کردیم به آماده شدن برای بساط صبحانه که یک نفر در را کوفت (!) در را که باز کردند یک نفر مانند کش قیطون (نوشتنش را نمیدانم!) ریخت داخل و جوری که خودمان نفهمیدیم جمعمان کرد و برد سر مدرسه (:|) و ماهم خواب آلود چشم کتلتیو این قضایا شروع کردیم به رای کیری گیری .

بگزریم از این که تا سه ساعت بعد از شروع رای گیری که تازه ماهم یک ساعت دیر باز کردیم هیچ کس نیامد .

در طول رای گیری اتفاق خاصی عم از تیر اندازی اقدام به سرقت صندوق و تیر اندازی (!) نیفتاد جز این که سرباز وظیفه عمدی یا غیر عمدی لاستیک یک فرقون بدبخت را آتش زد (:دی) .

ساعت نزدیک شش بود و ما مشغول عبادت به اینکه تمدید نشود این اقتدار ملی (جان عمم !)  ، که رادیو را روشن کردیم و دیدیم بله تمدید شده آن هم تا ساعت هشت و سپس تا یازده (!) اما به دلیل باحالیِ حاضرین جمع و خواست خداوند کریم و منان (!) ما تا ساعت نه شمارش را تمام کردیم و رهسپار شدیم (عَرق ! ملی را بچسب) .

یکی از جالب ترین اتفاقاتی که در راه افتاد آن جاده خاکی سربالایِ سنگلاخیِ کوهستانی (:|) بود با آن راننده اش که داشت با تمام شجاعت، هفت نفس (!) کار میکرد که ناگهان خری گفت (!) به سلامتی آقای راننده که این جاده هارا میرود بالا .

حالا نکته جالبش این است که یکی از دوستان بنده که ماشالله سی سالش میشود تعریف میکرد :

که یک بار هم برای آن ها همین اتفاق افتاده بود و بلافاصله ماشین از یک دره دو سه متری افتاد پایین و یکی در حین سقوط داد زد که آقای راننده ریدی (!) و ظاهرن همه دست و پا شکسته روده  ـیشان را گرفته بودند که نترکد (!)

بگزریم (!)

صندوق هارا تحویل دادیم و رهسپار خانه شدیم و حدودن ساعت چهارصبح رسیدیم و بدون هیچ استقبال پر شور مردمی ی رفتیم گرفتیم تخت خوابیدیم تا فردا ساعت دوازده که از خواب پاشدیم و از آن موقع همه با من عین سیاستمدار رفتار میکنند (:|) .

از همان صبح سگ خوان (:دی) یعنی ساعت دوازده نشستیم پای تی وی (!) و همان کانال ششِ متقلب که آخرین بار در تقلبات انتخابات هشتادوهشت دیدمش (:دی) و دعا میکردم که کاندیدای مورد علاقه ام ( نام پدر اسدلله :دی) رای بیاورد و به آزادی برسیم و بتوانیم  از اینترنت بدون فیلتر ، کنسرت های متعدد خوانندگان راک ، آزادیِ حجاب استفاده کنیم ( جان همان عمم :دی).

و خدایی در این طول (کدام طول؟) دلم به حال این غرضی  سوخت ، هر چند که به گفته یک منبع مسوخ (:دی) غرضی را آورده بودند که رضایی آخر نشود (:))) ، بلخره اییشان در تایید صلاحیت شدن ریش سفیدی هستند( :)) ) .

فوقع ما وقع (!)

 

هر چیزی خودش رو میشود (!) نمونه اش همین تقلبِ انتخاباتِ هشتادوهشت ، که از این هم حدودن میشد فهمید که چگونه بود آن انتخابات .

 18میلیون رای ، 18میلیون مشت بر دهن رهبر ( :)) )

الیته میدانم همچین فرقی هم نکرد اما بازم معلوم بود کاندیدای مورد علاقه ـیشان رید ( :)) )

21میلیون رای شاید از آرای کسب شده توسط آقای خاتمی بیشتر باشد ، اما بلخره حق تا حدودی به حق دار رسید و ایشالله ما سید خندان را دوباره خندان ببینیم (:دی) و البته شکم خود را حداقل از این پوکر فیسی در بیاوریم (:|)

حالا این همه زر زدم (!) تا بگویم این انتخابات که نشانه غرور ملیست هم خوب برگزار شد و ما خواستیم مشت محکمی به دهان آمریکا بزنیم ولی نمیدانم چه شد خورد تو دهان رهبر ( :)) )

 

پ.ن : از هشت هزار رای ، 10 رای را آقای غرضی بردند ؛ کولاک کردند (!)

پ.نن : شما فکر کنید این وب همان وب جوین می است (:دی).

پ:ننن:شاید خود آقای خامنه ای هم فهمیده باشد مداد رئیس هم پاک کن دارد ، و بگزارد حداقل ما یک کنسرت تول برویم ( :)) ).

پ:نننن : این هایی که میگویند مانند احمدی نژاد مُرد ، دیگر نمیآید را باید در زمره ترولیست ها قرار داد.

پ:ننننن : امروز فک کنم عمویم را ناراحت کردم (:()

پ:نننننن : تا حالا دقت کردید شاید این آخرین پستی باشد که مینویسم؟

ت:ن : (همان تهدید نوشت) از همین اول کار بگویم نوشته های من را دیگر انصافن کپی نکنید ، داغ میشوم (داغ شدگان دانند)

 

نظرات 4 + ارسال نظر
راوی دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 00:58 http://gomshode-daron.blogfa.com/

ادم خودخاهی هستم که به خانواده فک نمیکنم
شایدم چون میدونم زود فراموش میشم
نمیدونم
اما تنها چیزی که نمیزاره تمومش کنم اینکه
میترسم اون دنیا خفتم کنن...
کاش دنیای دیگه ای نبود...
پ 19 سالته
( هرکار کردم نشد واسه پست اخرت بزارم اینجا گذاشتم :دی )

کار خوبی میکنی :دی
فراموش شدن سخته :دی
اره :دی

تارا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:39

شایان :o :o :o
من واقعا افتخار میکنم چه طولانیییییی :o :o :o
بسیار قلمتان شیواس استاد b-)
اون هم نه صیره نه سیره نه ثیره بلکه سیله!!!:دی

:))
بسیار تنک یو :دی
حالا هرچی :دی

elaaa یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:25 http://matarsakism.ir

shayan,alan k dg azad shod radifesh kon mano to ham y concert rah bendazim:d:xx

باشه :)) :ایکث

elaaa یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:21 http://matarsakism.ir

shayan man asheghetam:D kh bahal minvisi:x

Shayan bazam taghalob shod:(( gharazi aval bud:D to miduni, manam midunam:(((

باهال نویسی از خودته :دی
اره باو اصن 100میلون رای داد :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.