مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

سیگار نمیکشد راستی !
مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

مترسکِ تنها ، فالش میخواند !

سیگار نمیکشد راستی !

وقتی نمیدونی :دی

اول از همه عرض کنم که بنده اصولا جمله های فسقلی مینیویسم که بعضیا بهش میگن مینیمال ، اما خب بعضی موقع ها هست که آدم نمیدونه چه مرگش شده ، میخواد حرف بزنه اما سرشو که میاره بالا میبینه تنهاست ، تو یاهو هم هیچکی آن نیست ، اس ام اس هاتم نمیره !

ترجیح میده بیاد این ورد رو باز کنه توش هرچی که میاد بیرونو بریزه روش ، چندروز بعدشم بره بریزه تو وبش که مثلن دو نفر نظر بدن که اینم اونارو بخونه بعد حال کنه ، و کلن خودشو با این چیزا سرگرم کنه .

اما بعضی موقع ها هست اینقدر حرف واسه گفتن داری که نمیدونی از کجاش بگیری بنویسی ؛ میخوای بنویسی و هی تند تر بنویسی.اینکه یکی واسه اینکه نمیفهمتت بخواد تورو عین خودش بکنه به اندازه کافی خسته کننده هست تا اینکه بخواد تحقیر و این چیزا هم قاطیش شه !

اینکه یکی بیاد پیشت و تو بترسی ازینکه بخوای باهاش حرف بزنی ، واسه اینکه میترسی یهو سرت  قاطی کنه ، میترسی حالش بد شه ، میترسی واسه همیشه بره ؛ اما در عین حال ازش بدت میاد خیلی سخته ، میخوای بری یه جایی که ازت دور باشه .

اون موقع به جایی میرسی که دوست داری تنها باشی ، دوست داری  تنها بری بیرون ، دوست داری تنها فیلم ببینی .

دوست داری سکوت باشه ، هیچکی بهت گیر